اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرضا

هیئت انصار المهدی(عج)-خیمه های معرفت-همکلاسی آسمانی-صندوق همیاری شهید همت-موسسه علمی آموزش آینده سازان

اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرضا

هیئت انصار المهدی(عج)-خیمه های معرفت-همکلاسی آسمانی-صندوق همیاری شهید همت-موسسه علمی آموزش آینده سازان

شهوت

                 شهوت

قد خلع سرابیل الشهوات و تخلّى من الهموم کلّها الا همّاً واحداً انفرد به‏حضرت على‏علیه‏السلام در بخشى از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه در وصف بندگان شایسته خدا مى‏فرماید: این‏ها پیراهن شهوت را از قامت خودشان دور مى‏کنند و از همّ و غمّ عالم جز اندوهى که به تنهایى آن را تحمل مى‏کنند، راحت مى‏شوند.

در زمینه شهوات سؤالاتى مطرح است از قبیل این که اساسا شهوت یعنى چه و چرا شهوت به پیراهن تشبیه شده است؟ منظور از دور کردن پیراهن شهوات چیست؟ آیا آن طور که بعضى تصور مى‏کنند مطلق لذایذ و شهوات دنیا پلید و منفور است و کسى که مى‏خواهد در راه خدا قدم بردارد باید همه این‏ها را رها کند؟

شهوت در لغت به معناى میل است و اشتها نیز از همین ماده است. این معنافى حد نفسه نه بار منفى دارد و نه بار مثبت و ارزش یافتن آن بستگى دارد به این که در چه مقامى و با چه انگیزه‏اى تحقق پیدا کند. گاهى میل امرى غیر اختیارى است که بار ارزشى پیدا نمى‏کند زیرا ارزش‏هاى اخلاقى چه مثبت و چه منفى به امور اختیارى مربوط است. انسان وقتى گرسنه مى‏شود، به طور طبیعى به غذا میل پیدا مى‏کند. این خوب و بد اخلاقى ندارد.

قرآن در باره بهشت مى‏فرماید: «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُس» «أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِین»2 در بهشت آن‌چه بهشتیان میل داشته باشند، وجود دارد. آن جا نهرهاى شرابى است که بهشتیان از آن لذت مى‏برند. این نشان مى‏دهد لذّت و اشتها بد نیست، ولى در عرف غالبا شهوت در جایى گفته مى‏شود که میل به اندامى از اندام‏هاى انسان - به خصوص شکم او - مربوط باشد. به همین جهت، میل به مناجات با خدا را شهوت نمى‏گویند .

 در قرآن کریم، کلمه «شهوات» در سه جا به کار رفته است که در همه موارد بار منفى دارد3. در یکى از موارد قرآن مى‏فرماید: «زُیِّنَ‏ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب»4 در دنیا براى مردم علاقه به شهواتى از قبیل‏ زن، فرزند، طلا، نقره و... زینت داده شده است، ولى این طلاها، نقره‏ها، اسب‏هاى سوارى زیبا و... ابزارهاى زندگى دنیا است. سرانجام نیک و بازگشتگاه بهتر نزد خدا است. انسان باید بفهمد که لذّت‏هاى دنیا زودگذر است. اگر انسان بدان دلبستگى پیدا کند او را از سعادت باز مى‏دارد. از طرفى باید بداند لذّت‏هایى هست که با میل طبیعى برانگیخته نمى‏شود و عضو بدنى ندارد. عقل انسان باید آن را بفهمد و دنبالش برود و آن را بر این لذّت زودگذر ترجیح دهد:

قُلْ أَأُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّه والله بصیر بالعباد»5 از تمام‏ لذّت‏هاى دنیا بهتر، آن لذّت‏هایى است که در عالى‏ترین کیفیّت و در طولانى‏ترین مدّت (ابدیت) براى شما در آخرت پیش خدا محفوظ است، به شرطى که تقوا داشته باشید. بالاترین چیزى که در این دنیا پهلوانان را به زمین مى‏زند، شهوت جنسى است، ولى بهتر از این‏ها همسرانى است که خداوند منّان آنان را در بهشت براى شما قرار داده است و هیچ آلودگى و زشتى ندارند. علاوه بر این‏ها لذّت مهمترى وجود دارد که باید استعداد بیشترى داشت تا آن را درک کرد و آن رضوان الهى است که خدا آگاه است آن را به کدام یک از بندگان که صلاحیت درک آن را دارد، عطا کند. در این آیه کاملاً روشن است که خداوند در مقام تعریف شهوات، و به خصوص «حبّ الشّهوات» نیست، بلکه درصدد نکوهش آن است. استفاده از شهوات یا تمتّع از چیزهایى که متعلّق شهوات است، مسأله‏اى است و حبّ الشّهوات مسأله‌ای دیگر. شیطان آن چنان امور لذّت بخش دنیا را در نظر انسان تزیین و تقویت مى‏کند که با این وسوسه کاهى را به صورت کوه نشان مى‏دهد. شیطان شهوتى را که به محض ارضا، تمتّع از آن پایان مى‏یابد و انسان مى فهمد ارزش چندانى ندارد، به گونه‏اى زینت مى کند که ساعتى بعد یا روز بعد باز انسان همان ولع را دارد و وقت، پول و عمر خود را صرف مى‏کند به خیال این که به لذّتى برسد و وقتى رسید باز مى‏فهمد که چیز ارزشمندى نبود.

با تبعیّت از شیطان، انسان به یک حالتى شبیه جنون مى‏رسد. البته گاهى از خودش مى پرسد: مگر من عاقل نبودم؟ مگر این کارها چه قدر ارزش داشت که این همه وقت، پول و عمر صرفش کردم؟ ولى باز فردا همه چیز تکرار مى‏شود و آن چنان شیطان بر انسان مسلط مى‏شود که در آن حال به کلّى عقلش را از دست مى‏دهد .

 بسیار زشت است انسان از سلف صالح خویش که از بندگان خالص خدا بوده‏اند، دور بیفتد و گمراه شود. خداوند در اوصاف اولیا و بندگان شایسته خود مى‏فرماید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»6 بندگان صالح من عاشق مناجات و عبادت بودند، وقتى کلمات خدا را مى‏شنیدند به سجده مى‏افتادند و اشک از چشمانشان جارى مى‏شد، ولى پس از این‏ها نسلى آمدند که دو ویژگى متفاوت از بندگان صالح داشتند: یکى این که نماز را ضایع مى‏کردند(نه این که ترک مى‏کردند، بلکه در خواندن آن سستى و کوتاهى مى‏کردند) و دیگر این که پیرو شهوات بودند. در میان همه زشتى‏هاى آنان، قرآن بر این دو تکیه کرده است و عجیب است که این دو ارتباط وثیقى با یکدیگر دارند. هر قدر انسان در شهوات غوطه ور شود از نماز و مناجات و انس با خدا محروم مى‏شود و حال نماز خواندن ندارد و هر چه از شهوات خوددارى کند آمادگى بیشترى پیدا مى‏کند تا لذت مناجات با خدا را درک کند و ارزش نماز را بفهمد.

نتیجه این دو (سبک شمردن نماز و دنبال کردن شهوات) گمراهى است و انسان به حالتى مى‏افتد که شیطان بر او مسلط مى شود. اگر تعبیر بدى نباشد، شیطان افسارش را به دست مى‏گیرد، سوارش مى‏شود و عقل و شعور او را در اختیار مى‏گیرد، ولى او به خیال خود خیلى لذّت مى‏برد و حال مى‏کند! طولى نمى‏کشد که مى‏فهمد چه غلطى کرده که اختیار خود را به دست شیطان داده است. پس بندگان محبوب خدا پیراهن شهوات را از تن در مى‏آورند، یعنى آن پیراهنى که شیطان بر تنشان پوشانده بود و علاقه خاص به شهوات را، که بسیار مذموم است، در آن‏ها پدید آورده بود، از تن بیرون مى‏کنند.اصل میل به دنیا و استفاده از آن ممنوع نیست. چه طور ممکن است ممنوع باشد با این که گاهى واجب شرعى است؟ بارها گفته‏ایم: امور دنیا از آن جا که خداى متعال از روى حکمت آفریده، براى این است که انسان از آن استفاده کند و تا دلخواه انسان نباشد از آن استفاده نمى‏کند. اگر لذّت نداشته باشد که انسان به دنبال آن نمى‏رود. همه امور دنیا براى این است که انسان زندگى خود را به نحو صحیحى ادامه دهد. اگر انسان غذا نخورد مریض مى‏شود و مى‏میرد. پس وقتى اشتها دارد باید غذا بخورد. اگر از غریزه جنسى خود استفاده نکند نسل انسان منقرض مى‏شود. پس باید استفاده کند، اما باید دانست این‏ها ابزار و وسیله است و هدف نیست.آن چه عیب است، این است که دنیا «متاع الغرور» شود و عشق به دنیا انسان را از مقصد باز دارد.


اتومبیل یک ابزار است براى این که انسان سوار شود و به مقصد برسد. پس اگر کسى اتومبیل خرید و صبح تا شب مشغول تمیز کردن شیشه‏هایش شد تا برق بزند یا به گونه‏اى آن را تزیین کند که مجبور شود صبح تا شب نوکر اتومبیلش باشد، کار عاقلانه‏اى نکرده است. خوب بودن وسیله، به این معنا نیست که انسان وقت فراوانى را صرف آن کند، بلکه به این معنا خوب است که او را به مقصد برساند و از مقصد باز ندارد. پس آن چه مهم است این است که دنیا هدف قرار نگیرد. «وَاعلَمُوا اَنَّما الْحَیاةِ الدُّنْیا لَعِبٌ و لَهْو»7 وگرنه کسى که از هیچ‏ لذّتى از لذتّ‏هاى دنیا استفاده نمى‏کند، زن نمى‏گیرد، بچه دار نمى‏شود، با دوستان معاشرت نمى‏کند، غذا نمى‏خورد، لباس مناسب نمى‏پوشد و...، و این همه را به فرمایشات ائمه مستند می‌کند، درواقع از بیانات اهل بیت علیهم السلام سوء استفاده مى‏کند. فرقه‏هاى گمراه و گمراه کننده از همین جاها پیدا مى‏شوند. آیات و روایات در مقام این است که دل‏بستگى به دنیا، نگاه کردن به دنیا به عنوان یک امر مستقل، و فراموش کردن ابزارى بودن آن را مذمّت کند. کسى که دنیا را بت قرار داده و فکر و ذکر او در شبانه روز دنیا است، مذموم است. کسى که دل‏بستگى نداشت و به کمک دستورات شرع از همه ابزارهای دنیا استفاده کرد و بنده آن نشد، آزاد است و از همّ و غمّ دنیا خلاص مى‏شود.غصه‏هایى که ما در دنیا داریم، همه به خاطر پیدا کردن چیزهایى است که شهوات ما را ارضا کند. اگر افرادى را که خیلى در فکرند و غصه دار و افسرده هستند، روانکاوى کنید هیچ یک در اثر محبت به خدا، علاقه به آخرت و کسب رضوان الهى چنین حالتى پیدا نکرده‏اند. همه این همّ و غم‏ها به امور دنیا برمى‏گردد.

آن چه مذمّت دارد این است که انسان گیج شود و خیال کند این لذت زودگذر دنیا را باید همچون بت پرستید و همه همت خود را صرف آن کرد. گاهى دنبال این لذّت‏ها رفتن آن قدر انسان را پست مى‏کند که انسان را از انسانیت و از ارتباط با خدا دور مى‏کند. دور شدن از خدا با دنبال کردن شهوت متلازم است. حتى دل‏بستگى به لذّت‏هاى حلال، حال نماز و انس با خدا و مناجات را از انسان مى‏گیرد.

گاهی لذّت‏هاى دنیا آن چنان بر دل مسلط مى‏شود که راحتى را از انسان مى‏گیرد. بعضى خیال مى‏کنند کسانى که از لذایذ دنیا بهره‏مند هستند راحتند. این‏ها متوجه نیستند که آن‏ها براى پیدا کردن لذّت‏هایى آنى، ساعت‏ها فکر کرده، غصه خورده، چه اندازه آسایش و راحتى را از دست داده و چه بسا خیانت‌ها کرده‏اند تا لذّتى برایشان پیدا شده است. شما این همّ و غم‏ها، غصّه‏ها و ناراحتى‏ها را به حساب نمى‏آورید. نتیجه برآیند غصّه و لذّت براى آنان شبیه صفر است! آیا این است خوشى زندگى دنیا؟
امروز کشورهایى که بالاترین وسایل لذّت عالم را در اختیار دارند، حتى لذّت‏هایى که ما خواب آن را هم نمى‏بینیم، و براى همه شهروندانشان کم و بیش همه چیز فراهم استبیشترین داروهاى روانى را تولید و مصرف مى‏کنند. بیشترین کلینیک‏هاى روانى و بالاترین ارقام داروهاى روانى همان جا است. مجهزترین بیمارستان‏ها به بیمارى‏هاى روانى اختصاص دارد. اگر این لذّت‏ها باعث راحتى و آسایش است پس چرا آن جا این همه افسردگى و بیمارى روانى پیدا مى‏شود. حال سرى بزنید به گوشه روستاها که از کمترین امکانات برخوردارند و ببینید پیرزن‏ها و پیرمردهاى هفتاد- هشتاد ساله، با چه شادى و خوشى در کنار بچه‏هایشان راحت و آسوده زندگى مى‏کنند. چندى پیش تلویزیون جمهورى اسلامى پیرمرد صد و بیست ساله‏اى را با خانمش نشان مى‏داد که هشتادمین سال ازدواجشان را جشن گرفته بودند و این پیر مرد مى گفت: من در عمرم دکتر ندیده‏ام و دوا نخورده‏ام! این‏ها همیشه شکر خدا را مى‏کنند و از زندگیشان لذّت مى‏برند.

براى بندگان خوب خدا هیچ همّ و غمّى وجود ندارد جز یک همّ و غم که مطلوب است و آن رسیدن به مقصد است. اگر انسان دغدغه رسیدن به هدف و مقصد را نداشته باشد حرکت نمى‏کند. مسافر نمى‏تواند دغدغه نداشته باشد مگر این که فراموش کند مسافر است. ما در این دنیا در حال حرکتیم. «إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدحا»8 زندگى دنیا سراسر سیر و سفر است. یک سیر تکوینى به سوى خدا براى همه و یک سیر تشریعى براى کسانى که عاقلانه و آگاهانه دنبال او باشند. مسافر نمى‏تواند دغدغه مقصد نداشته باشد وگرنه حرکت نمى‏کند. آن چه باعث مى‏شود انسان طى مسیر کند، این است که دلش مى‏خواهد به هدف برسد و نگران است که مبادا به مقصد نرسد. اگر تنبلى کند، راحت طلبى کند و وسایل سفر را فراهم نکند به مقصد نمى‏رسد. «اجعل همّک همّاً واحدا»9 شما غم و غصه‏هاى دیگر را دور بریزید. این‏ها ارزشى ندارند که انسان در باره آن فکر کند. آن چه باید بدان اندیشید همّ و غمّى است که به مقصد ارتباط دارد. در این دنیا انسان باید غصه هدف را بخورد تا جاى دیگر محزون نباشد. براى چنین افرادى آن جا دیگر خوف و اندوهى نیست «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»10 و به‏ آن چه مى‏خواستند مى‏رسند. به همین جهت ملائکه به هنگام احتضار به مؤمن بشارت مى‏دهند که «نحن اولیاؤکم فى الحیاة الدنیا»11 ما در دنیا هم دوست شما بودیم و به شما کمک مى کردیم. نگران نباش. غم و غصه‏هاى عالم تمام شد. همّ و حزن مربوط به مقصد هم که تو داشتى، تمام شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد